احمدرضااحمدرضا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پسرانه های من

اولین مداد رنگی-31 مرداد 93

ا مروز بعد از کلی کلنجار رفتن تصمیم گرفتیم برات مداد رنگی بخریم و بیخیال در و دیوار و خط خطی  های احتمالی اون بشیم  و مانع از خلاقیت  شما نشیم .این بود که با بابا رفتی خرید و وقتی برگشتی یه بسته مداد رنگی دستت بود اینقد ذوق زده بودی و عجله داشتی برات بازش کنم و منم کتاب نقاشیت و برات اوردم و این بود که : اولین اثر هنری پیکاسوی ما خلق شد و درست 2 ساعت بعد اثری جاوید از پیکاسوی ما روی دیوار نقش بست که پس از کلی تلاش پاک نشد و ماندگار شد .حالا ما موندیم مداد رنگیات و ازت بگیریم یا بزاریم به خلاقیتت ادامه بدی ...
30 مرداد 1393

خیالپردازی و توهم

پا به پای کودکیت میایم تا اونجایی که همفکر تخیلات و خیالت میشیم و اونوقت به اطراف که خوب نگاه میکنیم میبینیم تو راست میگی همه چیز اونقدر حقیقی نیست که ما فکرش و میکردیم مثلا: همه به این میگن کمد ولی برا شما این یه آسانسوره که میتونه برا ساعتی سرگرمت کنه و حتی کلی طبقه رو با اون طی کنی اینی که تو دستات گرفتی عکس عروسی مامان و باباست با یه جلد کلفت و محکم که البته از نظر شما این گوشیه موبایله که مرتب با این و اون صحبت میکنی و بعد میدی به من که با آقا زنبوره که اونور خطه حرف بزنم و بگم یه وقت نیای پسر من و نیش بزنیا.....  تازع این گوشی لمسیه و کیفیت دوربینش اونقد خوبه که به بابا میگی برو مامان و بغل کن و خودت با فاصله ا...
30 مرداد 1393

دست ورم کرده و هدیه

نمیدونم کجا و چه جونوری دستت و نیش زد و ما وقتی متوجه شدیم که مچ دستت ورم کرد. یه روز که گذشت دیدیم ای وای خیلی ورمش زیاد شده انگشتات کوچولو بود ولی پشت دستت به شدت ورم کرد و کم کم کف دستت هم تپل شد. عصرش بابا شما رو برد پیش خانم دکتر(خاله مریم) و داروهایی که داد و استفاده کردیم .شب که خوابیدی اومدم ببوسمت و برم بخوابم که نگاهم افتاد به دستت ورمش خیلی زیاد شده بود و داشت قرمز میشد این بود که استرس گرفتم و اونو به بابا هم انتقال دادم  و تا صبح دل تو دلم نبود .میخواستم از دستت عکس بگیرم ولی اصلا نتونستم نمیدونم چرا دوست ندارم از مشکلای تو عکسی داشته باشم صبح ساعت 10 اومدیم خونه خاله دنبالت و با هم رفتیم بیمارستان .اینبا...
27 مرداد 1393

دو سال و شش ماهگی

امروز 27 مرداد 93 گل پسری دقیقا دو سال و نیمه شده قربونت برم من که چقدر زود گذشت دیروز داشتم حسابی به بودنت فکر میکردم.اگه هنوز نبودی نمیدونم ما چه جوری زندگی میکردیم . صدات،ریخت و پاشات,شیرین زبونیات ،گریه کردنات و حتی جیغ زدنایی که فراتر از دیوار صوته همشون یه شیرینی خاصی داره و من حتی گاهی که داریم سر مسئله ای نبرد میکنیم و من بازنده میشم و کلافه از ناتوانی خودم برا برخورد مناسب با تو ........بازم عاشقتم عاشق بودنت تو هر شرایطی سی دی بانی نی 4 رو حفظ کردی و مرتب از من میپرسی و من باید جواب پس بدم : -مامان داری گریه میکنی؟ -نه مامان چرا؟ -خوب گریه کن!!!         ...
27 مرداد 1393

اندر احوالات 30 ماهگی

یه روز عصر که تازه از خواب بیدار شدی و کسل بودی و چون ماه رمضون بود نمیشد ببریمت بیرون. روی مبل دراز کشیدی و تلویزیون نگاه میکردی منم بین آشپزخونه و مبل در رفت و آمد بودم و حواسم به سریالی بود که پخش میشد. خانوم تو فیلم با کلی ناراحتی و غصه گفت  حالا من چه جوری برم خونه؟ و تو سریع جواب دادی با کفش تن تاک هم از خنده داشتم ریسه میرفتم و هم متحیر از جوابت که از کجا یاد گرفتی   پارسیان که بودیم مرتب آدمای جدید میدیدی که فرصت نمیشد به ذهن بسپاری یه شب آقا محسن (پسر خاله بابا )اومد و شمارفتی بهش دست دادی و سلام کردی و آقا محسن تو رو نشوند روی پاش. من رفتم و تقریبا ده دقیقه بعد اومدم دیدم تو صاف و بدون ...
15 مرداد 1393

عیدفطر93- دوسال و 5 ماهگی

عید فطر هر سال و میریم پارسیان و امسال هم رفتیم.اونجا چون زیادی تحویلت میگیرن درجه لوس شدنت بیشتر میشه.تیکه کلام معروفت که هر کی تو رو میبینه منتظره که بگی اینه: چه خبر تا چند وقت پیش تیکه کلامت این بود؟ احمدرضا چیکار میکنه؟ حالا از همه چندین بار میپرسی چه خبر؟ پارسیان هم به هرکی میرسیدی همین و میپرسیدی و باید همه بهت جواب بدن سلامتی عید دیدنی خونه خیلیا رفتیم و نگرانی من و بابا این بود که نکنه بچه ها  رو بزنی.... که البته زدی. سه نفر ازت کتک خوردن و ما خیلی ناراحت و شرمنده شدیم چون علاقه زیادی به وسایل آشپزخونه داری ما تصمیم گرفتیم از شیوه هدیه دادن استفاده کنیم و گفتیم چون پسر خوبی هستی و کسی رو نمیزنی میخوایم ...
15 مرداد 1393

خوشمزه

سلام خوشمزه سوال پرسیدنات زنجیره ای شده و آدم کم میاره.یه روز تصمیم گرفتم به همه سوالاتت جواب بدم: -بابا کجاست؟             -رفته مغازه.          -مغازه کی؟               -مغازه حاجی زاده -مغازه حاجی زاده چیکار کنه؟        -رفته خرید کنه؟ -مغازه حاجی زاده چی بخره؟            - کره بخره -کره چی؟           &...
15 مرداد 1393
1